بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

باران فندقی

دردونه ی خونمون

1393/10/20 0:26
نویسنده : مامان لیلا
540 بازدید
اشتراک گذاری

روزها مثل برق و باد میگذرند و باران ما هر روز بزرگ و بزرگتر میشه و من هر روز بیشتر دلتنگ روزهای گذشته میشم ،روزهای بی تکراری که میدونم همیشه حسرت لحظه لحظه اش رو خواهم داشت و دلتنگ خواهم شد... 

دردونه ی من ،همه دنیای مامان اون نگاه شیرینته ،همه عشقم شونه کردن موهای نازته ، و وقتی تو بغلم آروم میگیری اون موقع دیگه فکر میکنم شاه دنیا منم...

عزیزترینم تنها آرزوم اینه که بتونم بهترین مادر برای تو فرشته ی آسمونی باشم .

باران گلم، عاشقانه دوست دارم ، کاش میدونستی چه دنیایی رو به من میدن وقتی این روزها اولین قدمهای کوچولوتو برمیداری و برای این که دلگرم باشی که اگر بیفتی کسی مراقبت هست مدام چشمای نازت به دستای من وبابایی... دختر نازم بدون که دو نفر تو دنیا هستن که تو براشون حکم نفس و زندگی رو داری پس محکم قدم بردار و بدون که همیشه مثل کوه میتونی بهشون تکیه کنی...

فدای دختر کتابخونم بشم الهی...

دختر دیگه دستش به کلید میرسهمحبت

پسندها (2)

نظرات (3)

میم مثل مادر
20 دی 93 12:51
سلام عزیزم ممنون از حضور گرمتون.خدا باران خوشگل شما را براتون حفظ کنه.ماشاءا.... خیلی نازه.با افتخار شما و دختر نازتون باران عزیزم به جمع دوستانمون اضافه شدید.
مامان لیلا
پاسخ
ممنون از لطفطون ،باعث افتخار ماست
افسانه
24 دی 93 0:27
سلام عزیزم . ای جان ! چه دخمل خوشگلی ! ماشالله ! خدا حفظش کنه . ایشالله همیشه در پناه خدا و زیر سایه پدر و مادرش همیشه سلامت و شاد باشه دخمل ناز . ممنون که به من هم سر زدی گلم . دخمل نازتو ببوس .
مامان لیلا
پاسخ
سلام عزیزم خیلی ممنون انشالا روشا ی عزیزم هم همیشه شاد وسلامت باشه بااجازه و با افتخار ما شما و روشا جون رو به جمع دوستامو ن اضافه کردیم