روزهای 17 ماهگی باران
سلام گل مامان
دخترک ناز من هر روز داره کلی با رفتارهای تازه ما رو غافلگیر میکنه طوری که میترسم من عقب بمونم و نتونم بهت برسم ،
نفسم ،دلم میخواد لحظه به لحظه خاطرات کودکیت و برات بنویسم تا وقتی بزرگتر شدی بدونی که خدا چقدر من و دوست داشته که فرشته ی ناز و شیرینی مثل تو رو بهم هدیه داده . مروارید نهمت این ماه جوونه زد که البته خیلی هم اذیت شدی هنوز هم کلی بیتابی میکنی و شبها نمیتونی راحت بخوابی
کلی شیطونتر وشیریت زبونتر شدی، صدای حیوونایی مثل ببعی، هاپو و زنبور و اسب و یاد گرفتی ، به ناز کردن میگی :آز
وقتی میپرسم بابایی کو میگی : کا(یعنی رفته سر کار!)
به تلفن میگی :ادو ،یاد گرفتی موهاتو خودت شونه کنی! و کلی کار دیگه که همش یادم نمیاد برات بنویسم.
دوست دارم عشقم
اینم چند تا عکس از 17 ماهگی ماه بانو...
نفسم دیگه بزرگ شده و حوله نوزادیش براش کوچیک شده ، اینم اولین باری که حوله پالتویی شو پوشیده